تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد هیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد
پدرش چیز زیادی که نمی خواست ، فرات یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد ؟
با دو انگشت هم این حنجره میشد پاره چه نیازی به سه شعبه است که تا پر برسد
خوب شد عرش همه نور گلو را برداشت حیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد ؟
خون حیدر به رگش ، در تب و تاب است ولی بگذارید به سن علی اکبر برسد
دفن شد تا بدنش نعل نبیند اما دست یک نیزه برآن حلق مطهر برسد
شعله ور میشود این داغ دوباره وقتی شیر در سینه بی کودک مادر برسد
زیر خورشید نشسته ، به خودش میگوید تیر نگذاشت که آن جمله به آخر برسد
نظرات شما عزیزان:
کد را وارد نمایید:
عکس شما
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان Show something New و آدرس ali-tashakor.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
<-PollName-> <-PollItems->
<-PollName->
<-PollItems->
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید امروز : 4 بازدید دیروز : 0 بازدید هفته : 4 بازدید ماه : 11 بازدید کل : 10765 تعداد مطالب : 35 تعداد نظرات : 8 تعداد آنلاین : 1
كدهای زیبای ماوس